Love
دوره دموکراسی گذشته.... می زنم لهـــــــــت میکنم!!!!!!!! در گلوی من ابر کوچکی است... بانــو کـه صدایمـ میکردیـــــ چشمانم میبارند میگویند نباید از کسی که به بهانه رفت گفت .ومن همچنان میبارم چرا نگویم؟ چرا ننویسم؟ من روشنش کردم اما او خاموشی ام جشن گرفت به زمینم زد اما من بلندش کردم تا اوج او بخاطره من.من کجا؟او بخاطره خودش از پا نشست ومن بخاطره او هنوز ایستاده ام او رفت ومن ماندم او ترک کرد ومن درک کردم ....
نظرات شما عزیزان:
تو رو می خواســـــــــــت..
ســَـرَم رو کردم زیر ِ بالشت
آروم به دلـــــــــــم گفتم
خــــــــــفه شو....
میشود مرا بغل کنی؟!؟
قول میدهد گریه کم کند...
تمام احساساتــــ دخترانه امـــ را
میپیچیــــدمـــ میانـــ پوششیـــ از عشقـــ
و میگذاشتـــــمـــ میانـــ دستانـــ مردانه اتـــــ ...
دلم برات تنگ شده دیوونه میفهمی؟
Power By:
LoxBlog.Com |